گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان راستان
جلد اول
گوش به دعای مادر



در آن شب ، همه‏اش به كلمات مادرش - كه در گوشه‏ای از اطاق رو به‏
طرف قبله كرده بود - گوش می‏داد . ركوع و سجود و قيام و قعود مادر را در
آن شب ، كه شب جمعه بود ، تحت نظر داشت . با اينكه هنوز كودك بود ،
مراقب بود ببيند مادرش كه اين همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خير
می‏كند ، و يك يك را نام می‏برد و از خدای بزرگ برای هر يك از آنها
سعادت و رحمت و خير و بركت می‏خواهد ، برای شخص خود از خداوند چه چيزی‏
مسألت می‏كند ؟ .
امام حسن آن شب را تا صبح نخوابيد ، و مراقب كار مادرش ، صديقه‏
مرضيه " ع " بود . و همه‏اش منتظر بود كه ببيند مادرش درباره خود
چگونه دعا می‏كند ، و از خداوند برای خود چه خير و سعادتی می‏خواهد ؟
شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره ديگران گذشت . و امام حسن ، حتی‏
يك كلمه نشنيد كه مادرش برای خود دعا كند . صبح به مادر گفت : " مادر
جان ! چرا من هر چه گوش كردم ، تو درباره ديگران دعای خير كردی و درباره‏
خودت يك كلمه دعا نكردی ؟ "
مادر مهربان جواب داد : " پسرك عزيزم ! اول همسايه ، بعد خانه خود